معنی درصورتی که

حل جدول

درصورتی که

چنان چه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

درصورتی که

با آن که


هایینه

‎ بتحقیق بی شک قطعا لابد: ((پسرگفت: هرآینه تا رنج نبری گنج برنداری. )) توضیح مرحوم بهار نوشته: ((هرآیینه که بتخفیف هرآینه شده ومعنی آن بهرقاعده وبهرآیین است که ماحالا بهرصورت گوییم همه ازهمین اصل و ریشه ((آذین)) است چنانکه دربالاآمده. ادونک همریشه آذین است. توضیح، هرآینه درفارسی ازادوات تاکید است. واغلب درسرجواب شرط درمی آید واستعمال آن جزدرمورد تاکیدصحیح نیست گاهی دیده میشود که آنرا بجای یکی از ادوات شرط بکارمیبرندمانند: ((هرآینه تحصیل کنی بسعادت خواهی رسید)) درصورتی که بایدنوشته شود: ((اگر تحصیل کنی هرآینه بسعادت خواهی رسید. ))


هاینه

‎ بتحقیق بی شک قطعا لابد: ((پسرگفت: هرآینه تا رنج نبری گنج برنداری. )) توضیح مرحوم بهار نوشته: ((هرآیینه که بتخفیف هرآینه شده ومعنی آن بهرقاعده وبهرآیین است که ماحالا بهرصورت گوییم همه ازهمین اصل و ریشه ((آذین)) است چنانکه دربالاآمده. ادونک همریشه آذین است. توضیح، هرآینه درفارسی ازادوات تاکید است. واغلب درسرجواب شرط درمی آید واستعمال آن جزدرمورد تاکیدصحیح نیست گاهی دیده میشود که آنرا بجای یکی از ادوات شرط بکارمیبرندمانند: ((هرآینه تحصیل کنی بسعادت خواهی رسید)) درصورتی که بایدنوشته شود: ((اگر تحصیل کنی هرآینه بسعادت خواهی رسید. ))


نذرکردن

(مصدر) وعده دادن به خیریاشر‎ ترساندن، التزام قربت غیرلازم که پس ازالتزام واجب است وفای بدان البته درصورتی که شرایط آن کامل باشدوآن بردوقسم است:یانذر لجاجظنست که شخص بگوید‎} فلله علی صوم اوعتق‎ { درحال غضب. یانذرتبرر. آنست که شخص ملزم شود بامری که نعمتی برای اوپدیدآید یانقمتی دفع شود. تبررگویندزیراکه طلب بر است مانندآنکه بگوید: } ان شفی مریضی فلله علی کذا. ‎ { وضابطه آن این است که نذرکندکه طاعتی را انجام دهدکه برای اومقدورباشد باضافه که بالغ باشدوعاقل وازروی اختیارو قصدنذرکند وآزادباشدودرکارهای مباح یا مستحب باشدیا واجب. ‎، (اسم) آنچه شخص برخودواجب کندکه انجام دهدیادرراه خدابدهد بشرط چیزی یابدون شرط: توانگران راوقف است ونذرومهمانی زکات وفطره واعتاق وهدی وقربانی. (گلستان. چا. فروغی. ‎ 168)، عهدپیمان جمع:نذور.

ترکی به فارسی

هال بوکی

درصورتی که

فرهنگ عوامانه

شیرجه(شیرجست)

فرورفتن در آب را گویند درصورتی که اول سر و کله داخل آب شود.


قاشوقی

پس گردنی را گویند که با کف دست بزنند درصورتی که دست مانند شکم قاشوقی


سوگور و ملنگ

حالت سگها را گویند که درحال تحریک به جنبش آیند و اشاره به حالتی است که به انسان دست دهد درصورتی که چیز مطلوب را به چشم ببیند ولی دستش از آن کوتاه باشد.

لغت نامه دهخدا

مبرق

مبرق. [م ُ رِ] (ع ص) ناقه مبرق، ناقه که دم خود را بلند کند و آبستن نماید و نیست. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس). ماده شتری که دمب خود را بلند نماید و چنان وانمود کند که آبستن است درصورتی که آبستن نباشد. ج، مباریق. (ناظم الاطباء).


بیکربنات

بیکربنات. [ک َ ب ُ] (فرانسوی، اِ) بیکربونات. ملح اسیدی اسید کربونیک (H2co3). بعبارت دیگر، جسم حاصل از اسید کربونیک درصورتی که فلزی جانشین نصف ئیدروژن آن گردد، مانند بیکربنات سودیوم (Na 3 HCO) یا جوش شیرین. (از دائره المعارف فارسی). رجوع به کارآموزی داروسازی ص 141 و روش تهیه ٔ مواد آلی ص 231، 304 و گیاهشناسی ثابتی ص 73و نیز رجوع به جوش شیرین و کربنات و کربونات شود.


آسیب و شیب

آسیب و شیب. [ب ُ] (اِ مرکب، از اتباع) دلواپسی. اضطراب. تشویش. رنج. تعب:
بلشکرگه خویش بازآمدند
برِ پهلوانان فراز آمدند
همه شب بخواب اندر آسیب و شیب
ز پیکارشان دل شده ناشکیب.
فردوسی.
چنین است گیتی پر آسیب و شیب
پس ِ هر فرازی نهاده نشیب.
فردوسی.
در بعض نسخ شاهنامه بجای آسیب، آشیب ضبط شده، و ظاهراً صحیح هم همان است. و کلمه ٔ آشیب و شیب درصورتی دیگر از شیب و تیب یا شیب و شیب مینماید:
شیب تو با فراز و فرازتو با نشیب
فرزند آدمی بتو اندر به شیب و تیب.
رودکی.
نبوده مرا هیچ با تو عتیب
مرا بیگنه کرده ای شیب و تیب.
عماره.


هباءة

هباءه. [هََ ءَ] (اِخ) (یوم الَ...) روزی است که در آن جنگی در نزدیکی دیوار مدینه واقع شد. (ناظم الاطباء). نام جنگی است که در زمین هباءه نزدیک مرداب هباءه بین قیس بن زهیر عبسی و حذیفهبن بدر فزاری واقع شد و در این جنگ حذیفه به دست قیس به قتل رسید. (اقرب الموارد) (تاج العروس). عمربن خطاب به یکی از افراد بنی عبس گفت: شماره ٔ مردان شما در جنگ هباءه چند بود؟ جواب داد صد تن. عمر پرسید چگونه بر دشمن پیروز شدید درصورتی که نه از حیث شماره ٔ مردان و نه از لحاظ مال از دشمن فزون بودید؟ جواب داد شکیبائی و فداکاری ما را پیروز کرد. (از عیون الاخبار ج 1 ص 125). جنگی است مر عبس را بر فزاره و ذبیان. (مجمع الامثال میدانی).

معادل ابجد

درصورتی که

935

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری